تبادل نظرات اعضاء

۱۳۸۹ تیر ۵, شنبه

خدا حافظي غريبانه در اوج توانمندي

ارزيابي توان اکوتوريستي چند منطقه در حوزه ساري بهانه حضور در مازندران بود. در اين نوشتار قصد ندارم بابل کنار را تحليل کنم، يا از گنجينه طبيعي دوسله ، با رويشگاه منحصر بفرد بلوط-آزاد، هات اسپوت نواري از شمشاد گرفته تا سفيد پلت، بيد مشک و ... هم مرزي اش با رودخانه تجن ، چشم انداز هائي زيبا يش به شاليزاران و... و يا از زيبائي هاي امامکلا لفور و اينکه در کمتر از يک ساعت رانندگي ازساري در ارتفاع کمتر ازششصد متر هوائي شرجي،  تبديل به هوائي خنک مطلوب ئيلاقي (مشابه جواهر ده رامسر) مي شود، سخن بگويم.
نمي دانم رگبار تند را در دل جنگل تجربه کرده ايد يا نه، واقعاً زيباست و خاطره بر انگيز، بازديد از امامکلا لفور همراه شد با رگبار تند، در مسيل واقع شدن محدوده و امکان سيلاب هيجان را بيشتر مي کند، آنچه دقيقاً ادونچر توريست برايش مي ميرد، بعضي موقع هم به خاطر علاقمندي به اين شاخه از اکوتوريسم راستي راستي مي ميرند، دور و بر ما پر از زيبائي بود، ولي آنروز با زيبائي بزرگتري محاصره شده و محو در آن بوديم، آنروز به نمايندگي از بخش اجراء مهندس حامدي نژاد دبير کميته فني منابع طبيعي و مهندس مستجاب عضو کميته فني منابع طبيعي استان، در آخرين روز خدمت خود در اکيپ ارزياب و استعداد سنجي حضور پيدا کرده بودند. اين دو جنگلبان همکار و يار دير آشنا درآخرين روز خدمت سي ساله خود با انرژي حتي شايد بيشتر از روز هاي اول کاري که توأم شده بود با تجربه کيفي در جنگل گردشي و بحث هاي کارشناسي شرکت مي کردند



آخرين لحظه کار خدمتي دو جنگلبان، پس از بررسي ميداني جنگل امامکلالفور و بيان آخرين نظرات رسمي کارشناسي
(سمت راست مهندس حامدي نژاد – سمت چپ مهندس مستجاب)


به اين دليل و با اين توجيه که بازار کار براي دانش آموختگان و فارغ التحصيلان نسل جديد در تمامي تخصص ها و به ويژه در متابع و محيط زيست طبيعي نزديک به صفر است  و ازاين بابت نه تنها ضربات روحي جبران ناپذير بر اين نسل وارد مي شود بلکه کيفيت آموزش به خاطر عدم انگيزه روز به روز تقليل مي يابد. بنا براين حتي تمديد يک روز مازاد بر دوره خدمتي رسمي ظلم به نسل جديد آينده ساز مي باشد. حقير با کليات تمديد خدمتي مازاد بر سي سال موافقت ندارم.

ولي اين اصل بايد شامل حال همه باشد، نه اينکه يک کار نابلد، فقط به فرض داشتن مدرک کذائي کارشناسي ارشد و دکترا تا سي و پنج سال کرسي را حفظ کند، ولي با وجود احساس نياز، حتي استفاده ازخدمات پاره وقت کارشناس خبره و کار بلد مقدور نباشد. آخر کي گفته داشتن مدرک تحصيلي بالاتر بطور يک بعدي دليل بر توانمندي و کارأئي فرد است؟! آنهم مدرک از نوع امروزي!!

يک فلاش بک و ذکر خاطره اي از دوران دانشجوئي در دانشگاه ايالتي آيزونا امريکا مي تواند به اين بحث کمک کند. آنجا يک استاد تمام داشتيم که مدل هاي کلاسه بندي سرزمين را تدريس مي کرد. با اينکه تقريباً جوان بود، به درجه استاد تمامي رسيده بود، چندين کمک در سطح دکترا داشت که اغلب از نظر سني از خود استاد بزرگتر هم بودند. در يکي از مباحث کلاسي ايشان اشاره به مدل کاربردي ابداعي خود در جنوب ايران داشتند، با چه مکافاتي وقت ملاقات گرفتم تا راجع به آن مدل اطلاعاتي بيشتري بگيرم. در وقت ملاقات دکتر خطابش کردم، که جواب داد "من دکتر نيستم" با خود گفتم اي دل غافل وقتي اينهمه دکتر وردستش هستن نبايد دکتر مي خواندمش، گفتم به بخشيد پروفسور، با هوش و ذکاوت فوق العاده اي که داشت فکر مرا تا انتها خواند، گفت " نه منظورم اين نبود مرا با درجه علمي خطاب کني، مي تواني مرا با اسم کوچکم خطاب کني (لازم به ياد آوري است که در فرهنگ آنها اسم کوچک پيشوند آقا، يا مهندس و يا دکتر از اين ... ها نمي گيرد و خطاب با اسم کوچک ، نوعي احترام توأم با صميميت و باور داشتن شخص تلقي مي شود) ، خيلي خوشحال مي شوم، ادامه دادند " منظورم اين بود که من دکترا ندارم ليسانس هستم" ديگر نفهميدم چه گفتم و چه شنيدم ،درس فراموش نشدني اين ملاقات اين بود که اين کا غذ پاره ها که به عنوان مدرک مي دهند، بهترين کار بردش همان در کوزه است، آنچه در زندگي يک تکنوکرات يا متخصص مطرح است خروجي و بازده کاري اوست که ملاک ارزشيابي وي نيز  يايد بر همين مبنا باشد.

حرف آخر اينکه آخرين روز خدمت ، جايگاه ويژه ي در تقويم زندگي هر فرد دارد، آنچه متداول و مرسوم بوده، اين است  که در همان روز طي مراسمي از طريق همکاران تجليل و بدرقه شوند، نه اينکه به تفقد فله اي در آينده حواله گردند، انصاف نيست کساني که با توجه به توانمندي خود، سال ها دربالاترين رده، مسائل فني استان را هدايت مي کردند اين چنين غريبانه خداحافظي کنند اگر در رده مديريتي چنين مهمي مفهوم نيست، پس با همت بدنه کارشناسي چه رفته است؟!

.

۱ نظر:

  1. سلام مرتضی جان(می خواستم بگویم دکتر شریفی عزیز که با توجه به خاطره ای که نقل کردی پنداشتم که از صمیمیت نوشتارم خواهد کاست)
    بسی بسیار از نوشته ی زیبا و پر احساست سپاسگزار و ممنونم هرچند همانطور که گفتی این خداحافظی غریبانه بود اما متن قدرشناسانه وزیبای شما امیدی در دلم انداخت که تلاش سالیان ما بی ثمر نخواهد ماند و با رفتن ما آن همه سال کاری خاموش وفراموش نخواهد شد.
    عشقت نه سرسریست که از سر بدر شود
    مهرت نه عارضیست که جای دگر شود
    حضورت در اخرین روز خدمتم یادآور ایام زیبای گذشته بود که در چالوس روزگار می گذراندیم روزگاری که جوانتر بودیم و خستگی براییمان معنایی نداشت.یادش به خیر دفتر جنگلکاری و خانه های کوچک سازمانی و مسابقه های دوستانه ی شطرنج که البته برنده اش از قبل مشخص بود.....
    باز هم می گویم با خواندن این نوشته بسیار خوشحال شدم و با خودم گفتم که دوستان دیرینه چه نعمتی هستند.
    مرتضی جان بسی رنج بردم درین سال سی اما همانطور که می دانی نبود و بود برزگر چه باک اگر برآید از زمین هرآنچه او به سالیان نشانده یا فشانده است.
    با نوشته ات نیز موافق بودم اما باید بستری فراهم شود که اولا تجربه ی کارشناسان در کنج خانه خاک نخورد و ثانیا جوانان تازه وارد بتوانند از اندوخته آنان استفاده کنند بدور از سنگینی القلبها و روابط غیر کارکردی عمودی که از پیامدهای جوامعی است که استبداد دیرینه ای را تجربه کرده اند.
    هرچند این بستر فراهم نشده و کارشناسان قدیمی در خاموشی خداحافظی می کنند و جوانان تازه کار آنقدر باید آزمون و خطا بکنند تا به دانشی برسند و روابط آنقدر عمودی و از بالا به پایین است و القاب و عناوین به قدری مهم شده که هرگونه کار جدی و دوستانه را نابود میکند درین شرایط نه تجربه علمی مهم است نه انتقال آن و آنچه حیاتی می شود کسب عنوان و القاب و گرفتار شدن در قفس بروکراسی و بازتولید روابط عمودی مبتنی بر عدم توانمندی.
    باز هم ممنون و سپاسگزارم.
    هر خدمتی که کردم بی مزد بود و منت
    یارب مباد کس را مخدوم بی عنایت
    انوشیروان حامدی نژاد

    پاسخحذف