در نوشتار قبلي بحث شد که نه تنها بسيار ي از مناطق چهارگانه معرفي شده از معيار هاي علمي تبعيت نمي کند بلکه عدم مراعات خط قرمز هاي مناطق حفاظتي در برنامه ريزي توسعه اعم از خدماتي و صنعتي سطح حفاظتي اين مناطق بطور مستمر تقليل مي يابد.
لازم به ياد آوري است که باطي مراحل قانوني در سطح ملي، عضويت اتحاديه جهاني حفاظت از طبيعت را پذيرفته ايم و بطوررسمي از متعاهدين اين اتحاديه محسوب مي شويم. برمبناي چارچوب ترسيم شده و مورد تاکيد اتحاديه مزبور هدف اصلي و فلسفه وجودي پارک ها و مناطق حفاظت شده حفظ تنوع زيستي (اعم از فون و فلور) در رويشگاه و زيستگاه بکر و وحشي
مي باشد که واژه فني .
مي باشد که واژه فني .
(in-situ conservation)
در مورد آن ها بکار برده ميشود .بنابر اين حتي بفرض اگر انتخاب اوليه مناطق برمبناي شاخص بکر و وحشي (يا به عبارت بهتر کمتر دست خورده د رمقايسه نسبي با ديگر مناطق مشابه) بوده باشد ، توسعه مورد اشاره به مرور شرايط را تغيير و منطقه بکر و وحشي به منطقه رام شده (توسعه يافته) تيديل مي شود. علاوه برشاخص محوري بکر بودن، انتخاب مناطق بايستي متکي بر یکسري شاخص هاي عمده چون، رويشگاه و زيستگاه گونه هاي آندميک، هات اسپوت (با غناي تنوع زيستي برتر) ، ليست تعريف شده اتحاديه جهاني حفاظت از طبيعت ، پايه هاي وحشي گونه هاي اهلي شده، کليدي ، مهاجر، با اهميت علمي و اکولوژيکي و... باشد.
سئوال اين است که آيا انتخاب و معرفي مناطق چهارگانه بر مبناي شاخص هاي علمي قابل قبول انجام مي گيرد؟ شاخص هاي مورد اشاره بومي شده اند؟ آيا مطالعات پايه سرزمين جهت شناساي و الويت بندي مناطق معمول شده است؟ اگر جواب سئوالات مطروحه منفي است که بدون شک منفي مي باشد. پس اين هشدار جدي قابل طرح است که اغلب مناطق چهارگانه معرفي شده ناکجا مناطق در سرزمين بوده و عناوين مطروحه فاقد وجاهت علمي مي باشد.
ادامه دارد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر